بنام حق
سلام دوست من
دوست عزیزم : رود در مسیری که قدم می گذارد سعی می کند با جوش وخروش فراوان پای به میدان گذارد تا به دریا بفهماند که تمام وجودش برای رسیدن به او جریان گرفته است اما زمانی که به دریا میرسد تمام گمانش اینست که نتوانسته عشقش به دریا را بیان کند.
اما عزیزترین عزیزم این را خوب بدان که دریا نه هیچ گاه به بزرگیش می نازد ونه غروری در اوست و تمام رودها را سر چشمه ای برای دوستی و عشقش می داند وبا تمام وجود دوست دارد دوستشان بدارد و با این تفاسیر مطمئن باش دریا از عشق رود به خود آگاه است.
اما مهربانم خوب بدان انسان می تواند به دیگران محبت کند اما من هیچ صلاح نمی دانم که خواسته باشی خود را قربانی کنی.
زمانی می اندیشیدم که زندگیت تمام امواج در تلاطم است اما با بودن باتو فهمیدم که اختلاف من و تو در تفکرات و طرز بیانمان است .
حال فهمیده ام که تو کوزه ای را می مانی که هر آنچه در آن است با احساس به بیرون می تراود.
آری عزیزم تو از کوچکترین واقعه می توانی برای خود کوهی از رویابسازی ,این خوبست اما عالی نیست.
می دانی چرا؟
قدم زدن بر روی برگهای پاییزی لذت بخش است اما زمانی که باخود می اندیشی و درک می کنی که این خش خش ,ناله برگهایی است که زندگی خود را از دست داده اند و از اصل خویش دور افتاده اند آیا باز هم برایت لذت دارد؟
ویا شاید ,اگر زمانی کارگر شهرداری را در خیابان ببینی از او فاصله بگیری اما آیا اگر خوب به عمق وجودی یک مرد بنگری که دستان پر از لطفش با کار در همچنین جایی پینه بسته اما همچنان جارو بدست می گیرد تا فرزندانش تحصیل کنند عاقبت فرزند همان پدر یک فرد مفید در جامعه میشود ومن وتو نتوانیم قدم از قدم برداریم و همیشه مصرف کننده باشیم آیا باز هم دوست داری از او دوری گزینی؟آیا دوست نداری بنشینی و به درد دلش گوش کنی ؟
دوست من , من خودم را مثال می زنم :من از زمانی که یادم می آیدتمام مدت به فکر این بودم که پیشرفت کنم و در بلندترین سکوی صعودم فریاد بزنم آری منم , یک بچه روستائی. آری همان واژه ای که همگان برای تمسخر بقیه از آن یاد می کنند, اما امروز من با افتخار می گویم دهاتیم چون من به عمق مطلب می نگرم.
غنچه نو شکفته من : اینها رو گفتم که به مهربانم بفهمانم فاجعه با عمق فاجعه تفاوت از زمین تا آسمان است . همیشه باید دنبال بهترین بود.
عشق خوب است اما برای اهلش , دوست داشتن خوب است اما برای دوستت,راحتی خوب است اما تا مرزش.
بارها گفته ام و بار دیگر نیز می گویم : دوست عزیزم از موضوعات کریشه ای و حاشیه ای که تو را سرگرم خود می کنند ودر زندگیت تورا از حضور وجود اطرافیانت غافل می کنند وتو را به رویاهای دست نیافتنی ودور می برندبپرهیزکه زندگیت را به باد فنا خواهند داد.
عزیزم با واقعیت زندگی کن نه با رویاها و خواسته هایت زیرا بدان که واقعیت همیشه اتفاق می افتد اما در مورد خواسته و رویا کسی نمی تواند با قاطعیت صحبت کند.
ودر آخر غنچه ام جدایی همیشه بی وفایی نیست مقداری بیشتر تامل کن اگر منطقی بیندیشی درک خواهی کرد که اگر من وتو بیشتر باهم باشیم باز هم بالاخره مجبور به جدایی می شویم اما با گذشت زمان رابطه ما چنان تنیده می شود که در آن زمان غیر از من وتو زمین آسمان هم خواهند گریست .
پس حتما فهمیدی که جدائیم نه از روی بی وفایی که باتمام وجود دوست داشتن است , اما تو به امروز می نگری ومن به فرداها
عزیزم از این که جسارت کردم وخود را قابل دانستم که خود را دوست تو بدانم عذر می خواهم ودر نهایت خواستارم این حقیر سرا پا تقصیر را برای تمام اشتباهاتش ببخشی .
آرزومند آرزوهایت , ساحل نشین قلب پر مهرت . م.غریب