مرا با خلوت دل آشنا کرد
مرا از شرانس اوهم رهاکرد
مرابرد اوبه رویا در پی دوست
برای مجنون شدن,لیلی همان اوست
به من تعلیم داد درس محبت
که با دوستان بندم عقد اخوت
به من آموخت دشمن رادوست پنداشتن
واز آن پس دشمنان را دوست داشتن
که دشمن را که ما در سر پرورانیم
نه آن است که راستی دشمن بدانیم
تو ای تربت با من چه کردی
که در وادی غربت تنها نکردی
اگر مردم مرا تنها گذاشتن
ولی کن سعی تربت معشوق شناختن
اگر گوین که تربت خاک نیستی است
بگویم تربتم او شهر هستی است
م.غریب
پ.ن:زادگاه عشق دردوری از عزیزان و در میان بعضی از روبه صفتان به ذهن م.غریب خطور کرد
در روزهای آینده منتظر ادامه زادگاه عشق باشید