قبول کن کمی سخت است سر قرار خودم باشم
تو فصل سرد خود باشی ومن بهار خودم باشم
بگو هنوز همان ساعت کنار پنجره می مانی!
بگو که بعد تو لازم نیست در انتظار خودم باشم
بگو که فاصله چیزی از عبور کوچه نمی کاهد
بگو , بگو که نمی خواهم طناب دار خودم باشم
غروب ها که نمی آیی شماره ها همه بیکارند
ومن بقول خودت باید بفکر کار خودم باشم
چقدر پرسه زدن تا تو, چقدر رفتن بی برگشت
تو چند مرتبه می خواهی که شرمسار خودم باشم.
ارسالی از : فرانک جان