زمانی که پرواز بر بال خیال را آرزو داشتم در دوردستها شیری ضعیف و شکست خورده ای را دیدم که بر گوشه ای کز کرده بود
بله شیری که تا آن زمان غریده بود و بر ضعفا ریاست کرده بود
بر خود خورده گرفتم و برگشتم و لاشه اش را بر منقار گرفتم و پرواز کردم اما نه برای اینکه از فرصت استفاده کرده و روزیه خود را در لاشه ی او جستجو کنم نه برای این نبود
بلکه برای این بود که دلم سوخته بود بله دلم سوخته بود اما نه برای او بلکه برای بزرگیش.
دلم سوخته بود برای تنهائیش , برای ضعفش و واقعا نمی توانستم تنها پرواز کنم و ببینم لاشه های بدبو و اجسادی که ارزش دیدن هم ندارن بر آن بدبخت ریاست کنند
هر چند که این شیر زمانی بر خود من هم غریده بود , اما نمی توانستم ضعفش را ببینم.
بله بقول بعضی ها:" شیر که پیر بشه قورباغه هم براش هفت تیر می کشه "
اما من به این معتقدم که
"شیر , شیر بود گر چه به زنجیر بود."
م.غریب
پ.ن: شیر پیر اولین بار برای ضعف بزرگ مردی در ذهن م.غریب شکل گرفت.
نمی توانم چشمان خسته ام را برهم نهم چرا که این سدهای خاکی رویاهایی را در خود می پرورانند که من می توانم هر آنچه را که در آن طرف خاکریز هست در پشت خاکریز هم ببینم خیلی شفاف تر و رویایی تر.
گوشهایم مستمعین مسافرین باد شده اند اما چه کنم که باد نیز سر ناسازگاری دارد و جز هوهوهای مغرورانه اش مسافری بر بال خود ننشانده.
باد را که من نیز انتظار کمک از آن داشتم با غرور کاذبش سینه عشاق را در هم می نوردد پس از چه کسی می توانم کمک بخواهم.
اینگونه است که در انتظار پاییز می نشینم تا خزان برگ را ببینم و غربت و دوری و بی وفایی طبیعت را ملاحظه کنم.
پس از این همه سنگدلی پاییز , زمستان سختی را در پیش دارم که به انتظارش می نشینم تا گونه های گلگونم را که تا هم اکنون به انتظار نوازش نشسته اند با تازیانه سختش بنوازد
شاید عاقلان بر من دیوانه بخندند که چرا پی مشقت می روم و به انتظار سختی می نشینم
آری دیوانه.
بله "دیوانگی هم عالمی دارد"
اما این را فراموش نکنید که اگر بتوانم جان سالم بدر ببرم بعد از زمستان بهاری خواهد بود و شکوفه ها باز خواهند شد و طبیعت زندگی را از سر می گیرد و پرندگان سبکبال به آشیانه قدیمی خویش باز خواهند گشت و اگر کسی زمستان سخت را دیده باشد بهار برایش لذت بخش تر خواهد بود.
پس هم اکنون روز را به انتظار شب و شب را به انتظار روز می نشینم چرا که به انتظار خو کرده ام و این جزئی از زندگیم شده است.
م.غریب
پ.ن: بهار لذت بخش اولین بار در فکر رویاها در ذهن م.غریب شکل گرفت.
دل سودای من تشنه محبت است و سکوت برونم غوغایی است در درونم.
از زمانی که پی درس رفتم از همه جدا شدم.
نه تنها من بلکه همه با کسب علوم جاهلانه تیشه به ریشه انسانیت زدند و ما که دم از تکنولوژی پیشرفته می زنیم و خواهان حقوق بشر هستیم با دستان خودمان ذره ذره وجود محبت را خورد کردیم و درزیر پاهایمان همچون آسیاب آرد کردیم.
بله ما انسانهای به ظاهر آزاد در زندان زندگانی های مزخرف خودمان حبس شده ایم و گروگان تعلقات دنیایی هستیم و نه تنها آزاد نیستیم بلکه اگر روزی کوچکترین وسیله را از ما بگیرند از زندگی کردن ساقط می شویم و همه چیز به پایان خط می رسد
بله تازه این در مورد همان وسایلی است که شاید ذره ای متعلق به خودمان نیست و با دزدی و گرگیهای ماهرانه از بغل دیگران چاپیدیم.
ما انسانهای گرسنه چشم کار را برای زندگی کردن انتخاب نکرده ایم بلکه زندگی را برای کار کردن انتخاب کرده ایم.
کار , کار , کار. و دستمان را به دشنه برده و وجود خودمان را از ریشه قطع می کنیم و کسی که خود را اینچنین بی رحمانه نابود می کند چه انتظاری است که به گلهای نوشکفته صدمه ای نزند.
در این دنیای گرگ و میش که هم صحبتان قدیمی جای خود را به جعبه های جادویی داده اند و مشاوران عزیز صحنه را برای فعالیت مبتکران گرامی با دستگاههای پیشرفته اینترنتیشان رها کرده اند و در این زندان که دگر در آن بویی از انسانیت نیست بلکه همه همچون عقابی نظاره گر بر هوا می پرند تا لقمه ای بدون دردسر پیدا کنند و عافیانه بچاپند تا زر بر زر و سیم بر سیم روی هم گذارند و در نهایت همچون ققنوس که چوب عود بر روی هم گذاشت آتشی افروزند و در آتش خود بسوزند.
چگونه می توان تنفس کرد و کجا باید محبت را جست؟
و اگر ققنوس خود را به نابودی کشاند چه سود؟ که این مردم جاهل تجربه ای کسب نکردند.
م.غریب
پ.ن: تکنولوژی برای اولین بار از دلگیری تکنولوژی در ذهن م.غریب شکل گرفت.
زندگی پر از پستی و بلندی است و پر از امواج سهمگین که هر روز انسان را به سویی سوق می دهد.
گاه می بینی این همان چیزی است که طبق میل من و توست و گاه بر خلاف میل ما خواهد بود.
حال زیباترین زیبایم نمی دانم چند صباح دیگر که نسیم صبحگاهی به مشامت برسد خبر از چه آرد.
امیدوارم در آن لحظه همان فرازی باشد که تو و زندگیت را به صعودی ابدی نائل آورد که ان شاالله همین طور هم هست.
اما گل قشنگم همیشه صعود آن چیزی نیست که من و تو به آن می اندیشیم.
چه خوب گفت آن بزرگی که حدیثی از دعای بندگان عنوان نمود. حال بگذار تا برایت بازگویم چون من نیز به آن معتقدم.
"فرد مومن هر دعایی که بکند برآورده می شود اما در برآورده شدن سه حالت است.
1- ممکن است در همان لحظه همان طور که می خواهد به وقوع بپیوندد.
2- ممکن است در اجابت آن به تاخیر بیفتد اما بالاخره اجابت می شود.
3- که پر معناترین حالت است گاهی اوقات ما احساس می کنیم که دعای ما فایده ای ندارد اما گل من این نیست که خدا بندگانش را فراموش کند فقط در این حالت در اجابت دعا کمی تغییر ایجاد می شود یعنی آن طوری که به نفع و منفعت ماست به وقوع می پیوندد چرا که خداوند به حال بندگانش بیشتر از ما آشناست."
امیدوارم که درک کرده باشی که من چه می گویم.
با این تفسیر نباید از زندگی نا امید باشی بلکه باید برای رسیدن به اهدافت از هیچ تلاشی فرو گذار نکنی.
به امید موفقیت در زندگیت
ودر یک کلام فهیمه ام: برای کنکور زندگیت تلاش کن.
م.غریب
پ.ن: برای فهیمه برای اولین بار در مورد دوستی که تمام فکرش کنکور بود در ذهن م.غریب شکل گرفت.
در این زمان که عروسکان زمینی جای عروسان دریایی را گرفته اند و
جعبه های جادویی جای هم صحبتهای قدیمی را چه انتظاری می روداز دوستی و محبت
وچه امید است به رفاقتها و دوستیها
چراکه ! چه می توان گفت برای دفاع از حریم محبتهای خانوادگی ؟
محبت را چگونه بگویی که آن را دشنامی بس بزرگ و بی حرمتی جاهلانه و صحبتهای مغرورانه و ضد ارزشی که در واقع ارزش است نخوانند.
م.غریب
پ.ن : دلگیرم برای اولین باربخاطر دلگیری از عدم فرهنگسازی تکنولوژی در ذهن م.غریب شگل گرفت.