امروز پگاه شب در میان بلورهایی از باران با مادر مهربان و مادرجان عزیزم آهسته آهسته و قدم زنان در خیابان میکذشتیم و روانه منزل شده بودیم.
باران شدید بود و طبع شاعری ما گل کرده بود.
از فکر سوار ماشین شدن در آمده بودیم و پیاده می آمدیم که به من سنتهای قدیمی را گوشزد کردند و به من گفتند: هر کس زیر ناودان آرزویی بکند آرزویش برآورده می شود.
من هم برای مزاحش زدم زیر ناودانی که به شدت از آن آب می ریخت.
کلی خندیدیم
و در بین راه من بودم و کفشهای باز تابستانی و کلی آب که جمع شده بودند و من هم که چاره ای جز خیس شدن ندیدم زدم وسط آبها.
بله
پا به پای دوستان عاشقم
هم نوای طوطیان خوش کلام
زیر با ران باید رفت
از میان آبها باید گذشت
روی آبها باید دوید
از میان ناودان باید خزید.
م.غریب
پ.ن: باران بلورین برای اولین بار در یک روز بارانی بهاری در ذهن م.غریب شکل گرفت.