مرا گوین که عاشق بیچاره دوست
منم گویم که مردن در ره اوست
اگر بیچارگی در عشق با اوست
منم بیچاره عشق در ره دوست
بگویم لذتی در عشق هست
تو را لذت چشیدن حیف است
مرا در نیمه شب بیدار می کرد
حدیث عاشقی عنوان می کرد
مرا از راز عالم آگاه می کرد
وزین خوابم مرا بیدار می کرد
بهش با دلخوشی دل داده بودم
مرا دلبسته خود کرده بودی
خوشی در راه عشقم جد کرده بودی
تو معشوق منی حنان و منان
تو معبود منی جبار و سبحان
تو را آمورزش و من بنده تو
منم امید دارم بر رحمت تو
اگر دلبستگی بر دل گذاردی
همه شکرت به من واجب نهادی
اگر عذرم به درگاهت پذیری
همه عمرم مرا شرمنده بینی
خداوندا تو ستار العیوبی
ببخشایم مرا بر لطف و خوبی
جهنم را به من باطل بگردان
به جنت با علی(ع)داخل بگردان
م.غریب
پ.ن: هستی با عشق برای اولین بار در یک عید فطری در ذهن م.غریب شکل گرفت