اگر گوین که تربت خاک نیستی
بگویم تربتم او شهر هستی است
تو را هرگز کسان نشناخته اند
تورادراین سرابی دوست پنداشتند
تورا زین روکه زادگاهی دوست داشتن
نه بر اصل و بر وصل دوست داشتن
مرا بر تو مدافع , در بر اوست
ولی کن من مخالف در پی دوست
اگر گویم که تربت زادگاهم
کنن اینجا مرا چنان تباهم
از این پس برتوای تربت بخوانم
وتربت , زادگاه عشقم بدانم
به من عشق بازی آموختی دراین درس
که رازی در ورای این نهفته است
تو یاهو بر زبانم بگذاشتی
مرا در ماوراء تو غرق کردی
ترحم , بر من آزرم کردی
خداوندا توهم عاشق نوازی کن دراین درد
منم صغری که ماندن در بر درد.
م.غریب
پ.ن: طبق قرار قبلی ادامه زادگاه عشق توسط م.غریب منتشر شد