آنکه لحظه ای مرا شاد می نماید چه می داند که در ذهن پریشان و دل افسرده من چه می گذرد؟ . . .
آنکه دقیقه ای و یا مدتی با من است چه می داند که عمرم چگونه می گذرد.
آری همانگونه که راحت می توانم حرف بزنم راحت هم می توانم ناراحتیم را پنهان کنم
اما همانگونه که نمی توانم راه بروم و . . .
همانگونه که نمی توانم راحت زندگی کنم اگر بعد از مدتها بی سبب یا به سببی خوشحال شوم نمی توانم راحت خوشحالیم را انکار کنم.
آری اینست که تو همیشه مرا شادمی یابی ومن.
من همیشه خود را غمگین.