من تنها با وجود این دهکده کوچک است که می توانم صحبت کنم. بخندم و بخندانم
نمی دانم آیا اگر اینجا نبودم آیا باز هم می توانستم که اینگونه رفتار کنم , نمی دانم.
هرگاه در خلوت می نشینم و به آینده می نگرم
به آینده ای که ممکن است از روستا , از این دهکده , از نسیم های عاشقانه
از هوهوهای عارفانه و از بازیهای کودکانه جدا خواهم شد
هنگامی که فکر می کنم زندگی را در میان شهرهای بزرگ پیدا خواهم کرد , از هرچه زندگی هست سیر می شوم
به آن روزی می اندیشم که تنها فکر کنم و به یاد این روزهای شیرین بخندم وگریه کنم.
م.غریب