باید رفت. باقطار باید رفت.
با گذر از آسمان دریاها و اقیانوسها , در میان ابرها غوطه ور خواهد شد و با کبوتران هم بال , با قناری باید خواند , ترانه خوش آشنایی را.
باید رفت به دیار غریبه ها , باید تاخت تا سرای حقیقت ودانست که هر گمشده ای پیداشدنی است وهر پیدایی گم شدنی.
آری , چشمها را باید باز کنید , پنجره ها را بگشایید وجور دیگر بینید.
تقارون کوه و صحرا را , آهنگ سکوت و آواز را و در نهایت , سر فصل هر مطلب بودن ونبودن را.
م.غریب