یک روز نام تورا شنیدم و همان دم نفسم در سینه حبس شد در آن هنگام بود که هستی من با تو در آمیخت.
راستی آیا تو از این اعجاز خبر داشتی؟ که من بی آنکه تورا شناخته باشم با شنیدن نام تو دانستم که محبوب خویش را یافته ام.
با شنیدن نخستین کلمات تو این گمان بر من گذشت که تو زندگی من را چون شمعی در تاریکی شب فروغ جاودانه ای بخشیدی.
وقتی که برای اولین بار صدای تورا شنیدم رنگ از رُخم پریدو بی اختیار دیده بر زمین افکندم. و آن هنگام بود که دلهای ما با نگاهی خاموش از همدیگر سلام عشق را ربودند.
من نام تورا در نگاه تو خواندم و بی آنکه از خودم چیزی پرسیده باشم به خویش پاسخ گفتم که آری اوست تندیس امید و رؤیای من
آری اوست............
س.آمید