من با آینه دوست خواهم شد.
من از نگاههای غریبانه خواهم گریخت و به شب نزدیک خواهم شد.
آری , شب همان پرده سیاه , نگهدارنده ی رازهایم.
به ستاره همان هم صحبتم خواهم گفت: که سکوت لحظه ها را به سکوت لحظه تبدیل می کنم.
نیمه شب شانه به مو می زنم و غبار را از چهره می زدایم
با پلکهایم بازی می کنم تا زمانی که مژه به مژه رسدورویایی دیگر آغاز شود.
رویایی دیگر , باز رویایی دیگر.
کاش تمام می شد رویاها
کاش کم می شد فاصله ها.
کاش می رفت تمام کاشکیها.
م.غریب