گوشهای مینشینم
و به یاد تو
تمام ورق های دفتر را سیاه میکنم
هرچی مینویسم باز دلم راضی نمیشود
انگار هیچ اسمی در وصف تو نیست
درست زمانی که برگه آخر دفتر را ورق زدم
و در حالی که از همه چیز ناامید شدم
اسمی به زبانم آمد
شیرین من!!!
بالاخره اسمی برای تو پیدا کردم
و برگه آخر دفتر را فقط نوشتم:
شیرین من
شیرین من
شیرین من...
محمد صیاد اربابی
خسته نباشید عرض میکنم به شما دوست عزیز
همیشه موفق باشید.
لطفا به وب منم سر بزنین.